معنی هواداری ، حمایت

حل جدول

هواداری ، حمایت

طرفداری


هواداری، حمایت

طرفداری


حمایت

هواداری

طرفداری

مترادف و متضاد زبان فارسی

هواداری

آرزومندی، جانبداری، حمایت، طرفداری، طرف‌گیری، علاقه‌مندی، هواخواهی،
(متضاد) مخالفت


حمایت

پشتیبانی، جانبداری، حفاظت، حفظ، دفاع، طرفداری، مدد، مظاهرت، نگهبانی، هواخواهی، هواداری، یاری

لغت نامه دهخدا

هواداری

هواداری. [هََ] (حامص مرکب) دوستداری و محبت ورزی. (آنندراج). پشتی. هواخواهی. مظاهرت. مساعدت. معاضدت. (یادداشت بخطمؤلف): امیر یوسف را هواداری امیر محمد از بهر نگاهداشت دل سلطان محمود بر آن جانب کشید. (تاریخ بیهقی). از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب... (تاریخ بیهقی). به قدم راسخ و عزم ثابت در هواداری و حفظ و حراست کریم ایده اﷲ تعصب نمود و حق گزاری کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
هواداری مکن شب را چو خفاش
چو باز جره ٔ خود روزرو باش.
نظامی.
نه من انگشت نمایم به هواداری رویت
که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت.
سعدی.
من قلب ولسانم به هواداری صحبت
اینها همه قلب اند که پیش تو لسانند.
سعدی.
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست.
حافظ.
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم.
حافظ.
رسید باد صبا، غنچه در هواداری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن.
حافظ.
از هواداری ما و تو چو مستغنی است یار
ای رقیب این چاپلوسی و نوندی تا به کی.
کمال خجندی.


حمایت

حمایت.[ح ِ ی َ] (ع اِمص) حمایه. نگاهبانی. پناه. پشتی. برنایشتی. هویه. دستگیری. حفاظت. یاری. نصرت. اعانت. تقویت. (ناظم الاطباء). هواداری. طرفداری. نگاهداشت. نگاهداری. پشتی. (یادداشت مرحوم دهخدا):
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
مظلوم در حمایت داور نکوتر است.
خاقانی.
در حرم دین بحمایت گریز
تا رهی از کشمکش رستخیز.
نظامی.
من در پناه لطف تو خواهم گریختن
فردا که هر کسی رود اندر حمایتی.
سعدی.
- حمایت دادن، پناه دادن و دستگیری کردن و برنایشتی نمودن و یاری دادن. (ناظم الاطباء).
- حمایت شکستن:
اندر حمایتی تو ز پیغمبر خدای
مشکن حمایتش که بزرگست حشمتش.
ناصرخسرو.
- حمایت کردن، پشتی کردن و دستگیری نمودن و برنایشتی کردن و حفظ کردن و یاری کردن و اعانت نمودن و تقویت کردن. (ناظم الاطباء): زیان رسیده را تفقد فرماید و حمایت کند. (گلستان). که همت پارسایان و دولت و ملک را حمایت کند. (مجالس سعدی).
- حمایت گر، حمایت کننده. حامی. (از آنندراج). نگاهبان. نگهبان. (آنندراج). حارس.حافظ. (ناظم الاطباء): و تن همچون حصار و طبیب همچون حمایت گری مر این حصار را. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
چونکه نسیم توحمایت گر است
شعله ٔ بستان ارم خوشتر است.
میرداماد در مطلع الانوار (از آنندراج).
- || معاون. معین. دستگیر. (ناظم الاطباء). رجوع به حمایه شود.

فرهنگ معین

حمایت

(حِ یَ) [ع. حمایه] (اِمص.) پشتیبانی.

فارسی به عربی

حمایت

حمایه، مساعده، ملجا

فرهنگ فارسی هوشیار

حمایت

پناه، پشتی، دستگیری، حفاظت، تقویت، یاری

واژه پیشنهادی

حمایت

ساپورت

تایید

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حمایت

پشت یبانی، همیاری

کلمات بیگانه به فارسی

حمایت

پشتیبانی

معادل ابجد

هواداری ، حمایت

686

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری